ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چه کرده ای با دلم...
چه کردی با من ، که اینک در حال خودم نیستم ، چه کردی با دلم ،که مثل گذشته ها آرام نیستم
لحظه ای نیامده که در فکر تو نباشم ، یا حتی حس کنم تنها باشم....
چه کرده ای با من که چشمهایم هر شب رو به آسمان است ، دلم لحظه به لحظه منتظر باریدن باران است...
تو چه کرده ای با من ، امان از آن چشمهای زیبایت...
لحظه ای آرامش میخواهم ، آن هم در کنار تو ، اما افسوس که اینک راضی ام حتی به شنیدن صدای تو
یک لحظه کافی بود برای اینکه مرا در دام خودت بیندازی ، تنها یک لحظه ، فقط یک لحظه!
یک لحظه کافی بود تا زندگی را به رنگی دیگر ، لحظه هایم را با حالی دیگر و قلبم را به این روز ببینم
تو چه کرده ای با من ، امان از آن خنده های شیرینت...
یک لحظه کافی بود تا دلم دیوانه شود ، همچو یک پروانه شود ، تا بسوزد و بسوزد و آب شود همچو شمع در دل احساساتم ....
حال عجیبی دارم ، حس خوب اما دلگیری دارم ، شبیه دلهره ، ترس !
لحظه ای آرامش ندارم ، من که جز تو کسی را ندارم که به این حال انداخته است مرا....
تنها با بودنت ، بودنت ، حس کردنت ، گرفتن دستهایت ، به آرامش خواهم رسید....