عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

فقط نگاهم کن

فقط کافیست نگاهم کنی ، که تا بی نهایت عشق بروم

کافیست صدایم‌کنی ، تا آرام‌بگیرم و‌عاشقانه جواب بدهم ،جانم؟

کافیست که دستانم را بگیری ، تا احساس کنم ، گرمای وجودت را در میان قلبم 

یک لحظه در کنارم باشی ، انگار عمریست در آرامشم

کنارم بمان که دلگیرم ، خسته ام ، تو فقط نگاهم کن

خودت میفهمی که در دلم‌چه میگذرد، میفهمی که در چه حالی ام

من هم فقط دستانت را میگیرم ، میفشارم  و زمزمه میکنم دلتنگی هایم را

باور کن فقط عطر وجودت برای آرامش این لحظه هایم کافیست

شک نکن که بخاطر وجود تو است که عاشقانه ، عشق را میپرستم

فقط کافیست در آغوشم بگیری ، من در پناه توام که بیخیال غصه های این زندگی ام.....


به احترام دلم شکستم

به احترام دلم ، فراموشت کردم، گرچه سخت گذشت در تاریکی ها، 

در شلوغی بهانه های دلم ، آخرش به سکوتی رسیدم که به جا بود

کسی نیامد بگوید ، درد تو چیست

فقط در درون فریاد کشیدم و سوختم و خاموش شدم

شاید توانستم با ندیدنت ، نبوسیدنت، کنار بیایم

اما مگر میشود عطر وجودت را فراموش کرد

عطری که به من آرامش میداد،عشق میداد ، 

و مرا به این باور میرساند،که خیلی دورم از تنهایی

هنوز هم هستی ، اما مثل خاطراتی پر از غبار

مثل قابی که دیگر پوسیده است بر روی دیوار

به احترام دلم ، فقط شکستم

وقتی در کنارمی

وقتی در کنارمی، یادم میرود ، که خسته ام ، غمگینم و تنها

یادم میرود که روزی دلم شکست ، اشک در چشمانم حلقه بست

وقتی در کنارمی یادم میرود ،شبی آسمانم بی ستاره بود ، یا یک بی وفا 

روزی در قصه زندگی ام بود

تو مثل قایقی در دریای بی انتهای زندگی ام که مرا همراهی میکنی

نه مثل آن قایق شکسته در برکه تنهایی ها ، نه مثل آن فانوس خاموش در اتاق تاریکی ها

تو همچو یک آغوش پر از عشق مرا در بر میگیری ، تا حس کنم در پناه توام

در کنار هم میگذارم تک تک عاشقانه ها را ، تا شعری شود در وصف تو

شعری به زیبایی چشمانت ، به گرمی آغوشت 

وقتی در کنارمی یادم میرود ، روزی من هیچکس نبودم

اما اینک با تو دنیایی پر از عشق را در قلبم دارم

لرزید دلهایمان

گفتم تویی همنفسم ، همه کسم ، بی تو میگیرد نفسم
گفتی که ماه شب تار توام، تا ابد گرفتار توام
گفتم که باران منی ، می باری و تو آغاز روزهای خوب منی
گفتی، تنها تو را دارم، تنها به عشق تو گرفتارم
گفتم، هوای دلم را داشته باش که بی تو میگیرد
گفتی ، نفسم درگیر است با نفسهایت، این نفسها بی تو میمیرد
گفتم ، هر چه دارم مال تو ، تمام قلبم به نامت ، همه وجودم در اختیارت
گفتی ، قلبم، تنها دار و ندارم فدایت
من گفتم و تو گفتی ، لرزید دلهایمان ، عاشقانه شد لحظه هایمان ...

شاید هنوز نمیدانی


شاید هنوز نمیدانی...


توی یه لحظه ، یه جایی ، یه وقتایی یه حسی میاد

توی اون لحظه ، اونجا ، میشه اون حس رو حس کرد 

میشه با تمام وجود باورش کرد ، میشه رفت توی اعماقش و لمسش کرد 

و بخون شعری رو که با حسم برای لمس عشق نوشتم :


شاید هنوز نمیدانی چه جایگاهی در قلبم داری

شاید هنوز نمیدانی که چقدر برایم عزیزی

که هنوز هم گهگاهی حس میکنم دلگیری ، حس میکنم از زندگی سیری

شاید هنوز نمیدانی به عشق تو در این دنیا ماندنی شده ام

اگر تو را نمیدیدم همان روز رفتنی شده بودم

گاهی حس میکنم خسته ای ، عشقم را باور نداری و دلشکسته ای

شاید هنوز نمیدانی با تو به باور عشق رسیدم ، هنوز به زیبایی تو در این دنیا ندیدم

گلی مثل تو را که دیدم از شاخه نچیدم ، تو را از ریشه در باغچه قلبم کاشتم 

من این حس را داشتم که همیشه برایم سبز میمانی 

تو به امید این عشق است که در قلبم همیشه میمانی

شاید هنوز نمیدانی قلبم را به نام تو کرده ام 

هم احساس با احساس توام و همراه با نفسهای تو

شاید هنوز نمیدانی کسی نتوانسته دلم را از آن خودش کند 

قلبی که برای تو میتپد چطور میتواند گرفتار کسی دیگر شود

و این روز ها و شبها و حال و روز من ، این دل با این انتظار و بی قراری های من 

این لحظه و عشق و هوای نفسهای من با تو چه دلنشین است

آن غم و غصه ها ، آن تنهایی و بی وفاییها ، آن ها که دلم را شکستند

آنها که قدرم را نداستند و رفتند ؛همه رفتند و رفتند

گذشت و گذشت تا رسیدم به تویی که باعث شدی همه چیز را از یاد ببرم

و حالا این تویی که میشوی حسرتی در دلهای دیگران

این تویی که میشوی آرزویی برای دیگران ، این تویی که میشوی عشقمو و تمام وجودم

این افتخاریست برای قلب من ، من از آغاز هم با تو بودم

شاید هنوز نمیدانی خیلی چیزها را ، هنوز نمیدانی راز و این دل ناچیز را 

هر چه باشد ، هر چه باشم،با توام و همیشه همراه تو ، یک عمر گرفتار تو 

شاید هنوز نمیدانی که در این فصل انتظار به انتظارت 

روبروی پنجره چشمانت نشسته ام و 

میشمارم تک تک شبنم هایی که بر روی شیشه چشمانت جاریست

آرام باش ، شاید هنوز نمیدانی از عشقت دیوانه شده ام

شاید هنوز نمیدانی این شعر را برای تو سروده ام

دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» ( کلیک کنید )