عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عاشق ترینم

       
                      عاشق ترینم


نمیدانم  ابراز عاشقی غیر از آنکه به آن که دوستش داری وفادار باشی و صادق ،

چگونه است اما میدانم که من عاشق ترینم....


نمی دانم چگونه باید با آنکه دوستش داری بمانی ، بمانی و مجنون هم بمانی ،

مجنون تر از یک عاشق دیوانه ولی میدانم که من مجنون ترینم...


نمی دانم اشک ریختن از غم دلتنگی و غصه دوری چگونه است و چگونه باید برای

آنکه دوستش داری دلتنگ شوی اما میدانم  که من دلتنگترینم.....


نمیدانم قلبی که عاشق است چگونه باید اثبات کند که عاشق است، و یا دلی که در

گرو دلی دیگر است چگونه باید از آن  مهمان نوازی  کند اما میدانم که من

خوشبخترینم...


نمی دانم که آیا می دانی بعد از تو من شکسته ترینم ؟


آری بدان که  بعد از تو من بدبخت ترینم.....


نمی دانم چگونه باید با تو باشم ، چگونه باید راز دلت را بیابم ، و چگونه باید لحظه های

عاشقی را سپری کنم اما بدان که من داناترینم...


نمی دانم که آیا میدانی بعد از سفر کردنت ، همه لحظه های زندگی  من سرد و بی

حوصله می شود ؟ آری بدان که من در آن زمان تنهاترینم....

                           

   به امید قبولی طاعات و عبادات شما . التماس دعا

متولد ماه مهر


فرا رسید روزی که به این دنیا آمدم ، آمدم تا بمانم در این دنیا ، بسازم با این زندگی و

بعد نیز  از این دنیا وداع بگویم....


فرا رسید روزی پر خاطره .....


متولد شدم تا زندگی کنم ، با افتخار با سربلندی ......


زندگی کنم برای او که مرا آفرید ..... زندگی کنم برای او که به من درس زندگی را

آموخت.....سپاس آن خدایی که مرا آفرید و این همه نعمت را به من عطا کرد .....


آری مرا در این فصل برگ ریزان ، فصل پر از محبت و مهربانی  آفرید....  
                                                      

                                              
                   حرف دل یک ماه مهری



اگر اختیار به دنیا آمدنم دست خودم بود هیچگاه حاضر نبودم پا به این دنیای بی محبت

بگذارم


اگر روزی میدانستم متولد می شوم همان روز قید این دنیا را می زدم


اگر قبل از به دنیا آمدنم می دانستم دنیا این همه غم و غصه و سختی دارد هیچگاه

پا به این دنیا نمی گذاشتم و در همان بدر ورودم به این دنیا خودم را نجات میدادم


اگر اختیار لحظه ها و ثانیه های زندگی دست خودم بود در همان دوران بچگی وبی

عقلی لحظه ها و ثانیه ها را متوقف می کردم تا همان بچه پاک و ساده و بی ریا بمانم


کاش من متولد نمی شدم ، کاش من در این دنیا نبودم


خداوندا اینک که اختیار من و تمام دنیا در  دستان تو می باشد مرا دوباره متولد کن مرا

به همان دوران پاک بچگی هدایت کن  دلم میخواهد همان پچه پاک و بی ریا باشم و

دلم میخواهد دوباره و از نو زندگی کنم در غیر اینصورت مرگ را در این روز تولدم به من

هدیه کن
الهی آمین
                    
                                                 


خزان بی عاطفه



  
خزان بی عاطفه

 

باز فصل خزان آمد ، باز فصل برگ ریزان آمد.....


باز ماه مهر آمد ، ماهی که زیباست ، با برگ ریزانش ، خش خش درختانش ، نم نم

بارانش....


ماه مهر ، ماه مهر و محبت است ، ماه درد دل و صحبت است ، ماه صفا و صمیمیت

است....


ماه مهر ماهی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب است....


اما افسوس که ماه مهر ماه از یاد رفتن خاطره هایی به رنگ سبز می باشد.....


خاطره های سبزی که در این ماه از یاد می رود و به رنگ زرد در می آید....


مهر آمد و قلب من نیز به رنگ خزان شد.....


مهر آمد و غروب دلگیر زودتر از همیشه رنگ خودش را به رخ همگان کشید.....


آسمان بغض میکند و می بارد ، می بارد تا از کوله بار خستگی هایش رها شود.....


مهر آمد با بارانش ، با خزانش.....


فصل سفر آمد ، فصل غصه ها ، قصه ها فرا رسید ، آمد با کوله باری از سردی و یاس

آمد....


باز هوا دلگیر شد ، باز شبها نفسگیر شد و باز برگ های زرد و بر باد رفته چشمگیر

شد...


مهر آمد با کوله باری از غم و غصه آمد ، آمد که سلامی دوباره به درختان سبز کند.....


باد خزان با نفرت آمد ، و نگاهی نه چندان خوشایند به برگهای درختان سبز کرد....


آری خزان با زیبایی و نفرت خویش آمد....


فصل در به در کردن برگهای خسته و دلشکسته آمد ، فصل طلوع غم انگیز خورشید

فردا آمد...

 

مینویسم برای همه




می نویسم برای تو ، برای او و برای همه

 



می نویسم از عشق پس بخوان ای عاشق این احساس مرا....


مینویسم تا بدانی عشق به چه معناست ، عشق سرآغاز چه حادثه ای است....


می نویسم تا بخوانی احساس مرا و درک کنی عاشق بودن را .....


اگر عشق برایت پر درد و تلخ است مینویسم تا برایت معنایی شیرین و ماندگار داشته

باشد.....


از عشق نوشتن احساس میخواهد ، درک میخواهد ، غرور  میخواهد پس با دلی پر

غرور بخوان این متنهای مرا .....


دفتر عشق را باز کن ، با احساسی پاک و با دلی عاشق بخوان متنهای مرا.....


اگر میبینیداز عشق سخن گفته ام بدانید که عشق در ذهنم یک حادثه می باشد....


عشق در ذهنم یک راه پر فراز و نشیب و نفسگیر می باشد.....


مینویسم از غم دوری از غم دلتنگی ، می نویسم از لحظه دیدار ، لحظه همیشه بیدار

، مینویسم از درد جدایی از غم تنهایی  و مینویسم از صدای سخن عشق، می نویسم

تا مثل یک خاطره در این دفتر کهنه و پوسیده بماند....


اگر عاشقی بیا و این احساس مرا بخوان ، اگر غمی در دل داری اشکهایت را در

چشمانت نگه دار و با خواندن متنهای من اشک بریز تا دلت خالی شود.....


اگر میبینید اینچنین مینویسم از عشق بدانید که درد آن در دلم هست  و  اگر می بینید

متنهای من حرف دل همه عاشقان است بدانید که اینها همه و همه یک حقیقت


واقعی است.....


خداوند احساسی پاک را به من داد و من نیز تنها به عنوان یک نویسنده برایتان از یک

زندگی می نویسم....


زندگی را تنها با عشق تصور نکنید! زندگی یک جاده هست ، جاده پر فراز و نشیبی که

روزی به پایان آن خواهید رسید و بعد تا چشمان خود را باز میکنید ، خود را در دنیای

دیگر خواهید دید......


پس بیاییم زندگی کنیم ، بدون درد ، بدون غصه ، تنها با شادی و لبخند  و بیخیال اشک

و غم و غصه ......


بر روی لبانم لبخندی جاری است چون که بدون شک حرف های این دل شکسته ام در

دل همه می نشیند و در دل همگان جا دارد....


خوشحالم از اینکه اینچنین مینویسم و اینچنین همچو نام این خلوتگاه عاشقانه

غوغایی را در دلهای شما آورده ام .... آری غوغای عشق در دلهای پر از عشق...


این را هم بدانید دفتر عشق تنها یکی است ، و در این دنیای بزرگ تنها همین دفتر

عشق در دلها ماندنی و ماندگار است به همراه تمام خاطره هایش.......


مینویسم تا زمانی که نفس دارم ، تا زمانی که جان دارم و تا زمانی که شما عاشقانه

و از ته دلهایتان متنهای مرا میخوانید!


آری این نام در دلها ماندگار خواهد بود : غوغای عشق در دفتر عشق

به یاد من باش


         به یاد من باش


به یاد من باش ای بهترینم....

در غم هایم ، در غصه هایم ، در شادی ها و در خنده هایم به یاد تو خواهم بود

عزیزم....

در غروب دلتنگی ها ، در زیر باران ، لحظه طلوع سحرگاه به یاد تو خواهم بود عزیزم...

در کنار دریا ، لحظه شکفتن گلها ، در هر جای دنیا که باشم به یاد تو خواهم بود

عزیزم....

در لحظه دیدار با بهار ، لحظه بوییدن عطر گلها ، لحظه سفر کردن به آن سوی ابرها به

یاد تو خواهم بود عزیزم....

لحظه خوشبختی ام ، لحظه تنهاییم ،  در لحظه پرواز پرستوهای عاشق به یاد تو

خواهم بود عزیزم....

تو نیز به یاد من باش ای بهترینم..... هر جا که هستی نام مرا در زیر لبانت پیش خود

زمزمه کن و یاد و خاطره مرا در قلبت نگه دار عزیزم....

در لحظه شادی هایت چشمانت را بر روی هم بگذار و پیش خود احساس کن که من

در کنار تو هستم....

در لحظه غم هایت سرت را بر روی پاهایت بگذار و احساس کن که سرت را بر روی

شانه های من گذاشته ای عزیزم.....

اگر در کنار ساحل دریا رفتی احساس کن من نیز در کنار تو هستم..

اگر زیر باران قدم زدی احساس کن دست من در دستانت هست و با هم در زیر باران

قدم میزنیم .....

اگر روزی خوشبخت شدی به یاد من نیز باش ، و بدان که تنها آرزوی من خوشبختی تو

بوده است نازنینم...

اگر روزی غم و غصه و تنهایی به سراغت آمد بدان که من نیز مانند تو در این سرزمین

تنهایی ها غم و غصه  دارم......

خوشبخت باش تا من نیز خوشبخت باشم ، شاد باش تا من نیز با لبخند و شادی زندگی

کنم ، امیدوار باش تا من نیز امیدوار باشم و به یاد من باش تا من نیز احساس کنم

عاشقم  و خوشبخترین مرد روی زمین می باشم....